سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

مصطفی فوائدی - ماوراء

مشکلات و موفقیت (یکشنبه 86/7/8 ساعت 1:44 عصر)


۱- وقتی مشکلی دارید، به جای مناسبی بروید و کمی قدم بزنید، وقتی به خانه بر‌می‌گردید، متوجه می‌شوید که دیدتان به کلی عوض شده است.

۲- وقتی زندگی سخت می‌شود و راه‌های ارتباطی بسته می‌شوند، وضعیت را با شوخی و خنده روشن کنید.

۳- روبه‌رو شدن با مشکل، پیروزی بزرگی است، سعی کنید با هر مشکلی که روبه‌روی می‌شوید، راه حلی برای آن پیدا کنید.

۴- بازندگان در هر جواب مشکلی را می‌بینند، ولی برنده در هر مشکلی، جوابی را می‌بیند، مثل برنده‌ها فکر کنید.

۵- همیشه راه برای همه هموار نیست، زندگی برخورد با موانع، غلبه بر آن و حرکت است.

۶- فرار از مشکلات یکی از خصوصیات طبیعی انسان‌ها است. برای تغییر این خصوصیت، برای انجام کارهای پیچیده‌تر ارجحیت قایل شوید و آن‌ها را تا زمان اتمامشان نیمه‌کاره رها نکنید.

۷- بازگو کردن مشکلات، بیش‌تر وقت‌ها نیمی از حل آن است.

۸- تمرکز در کار، باعث موفقیت و به سرانجام رسیدن هر کاری بدون دوباره کاری می‌شود.

۹- همیشه به یاد داشته باشید که شما لایق موفقیت هستید.

۱۰- امام علی (ع) می‌فرمایند: از سقوط و شکست دیگران شادی مکن، زیرا نمی‌دانی روزگار بر سر تو چه می‌آورد.


  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )

  • مدیران موفق (یکشنبه 86/7/8 ساعت 1:43 عصر)


    ۱- مدیران موفق نمونه بارز هستند :
    اکثر مدیران موفق هم از جایگاه فردی برخوردارند و هم از ارزش سازمانی ، هم از دانش علمی برخوردارند و هم از مهارتهای تجربی . با این عمل باید گفت هم در سازمان و هم در خارج از آن نمونه هستند

    ۲- مدیران موفق از همه یک چیز می خواهند:
    آنها می توانند مهارتها ، دانش و فرهنگ لازم برای سازمان و فرد را به منظور نیل به موفقیت عملی سازند . این مدیران برای رسیدن به اهداف خود بی صبرانه عمل می کنند . ماموریت آنها این نبوده که خودشان را در آینه ببینند ، بلکه این است که توان بالقوه خود را به کمک هم نشان دهند .

    ۳- مدیران موفق دیگران را هدایت می کنند :
    از نظر آنها هر برخورد بین افراد ، یک فرصت برای هدایت است . فرصتها عمدتا محدود به زمان هستند . این هدایت شامل مجموعه ای از رفتارها ، آموزش ، معرفی ، مشورت و غیره می شود . تمرکز اصلی همه این فعالیتها ، کمک به افراد موفق دیگر است . این نوع مدیران به صورت فعال و ثابت در بهبود عملکرد موثر بوده و به نیروهای خود کمک می کنند تا مستعدتر گردند .

    ۴- مدیران موفق عملکرد را پیگیری می کنند :
    آنها برای سنجش عملکرد ، معیارهای اندازه گیری در اختیار دارند و به طور واضح نکات مثبت و منفی موفقیت را برای هر فرد در سازمان بیان می کنند . آنها به فرد مسئولیت می دهند و انتظار پاسخ دارند .

    ۵- مدیران موفق هدایت خود را سطح بندی می کنند :
    آنها تشخیص می دهند که باید به برخی از گروهها مسئولیت بزرگتری واگذار کنند و مدیران آینده را برای ایجاد رهبری در بین دیگران آماده می کنند . این مدیران با دادن فرصتهایی به این گونه افراد ، توانایی های خود را با توسعه مهارت در دیگران افزایش می دهند .

    ۶- مدیران موفق دارای یک برنامه قوی هستند :
    بسیاری از گروهها از مسئولیت های جاری خود راضی هستند . مدیران موفق این امر را بهانه ای برای عدم رشد در سازمان در نظر نمی گیرند . این دسته از مدیران بطور مرتب موانع را از میان بر می دارند و روشهای جدیدی برای رشد و بهبود امور خود ایجاد می کنند .

    ۷- مدیران موفق تکرار ، تکرار و تکرار می کنند :
    مدیران خوب سطح موفقیت خود را از طریق ثبات و نظم به دست می آورند و به موفقیت دیگران از راه تکرار کمک می کنند . آنها خوب می دانند که تنها روش نگهداری سطح بالایی از موفقیت ، یاد آوری و نظم است .


  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )

  • خودتان باشید (یکشنبه 86/7/8 ساعت 1:42 عصر)


    معمولا مشکلات‌ در روابط‌ بین آدم‌ها از همان‌ زمان‌ شروع‌ رابطه‌ شکل‌ می‌گیرد.طبیعی‌ است‌ که‌ در دوستی‌ با آدم‌ها باید خودتان‌ باشید؛ با همه‌ چیزهای‌ دوست‌ داشتنی‌ یا منفی‌ که‌ در رفتارتان‌ دارید. در غیر این‌ صورت‌، وقتی‌ خود را مجبور می‌کنید تا تمام‌ و کمال‌، کسی‌ باشید که‌ مثلا نامزدتان‌ انتظار دارد، باید حساب‌ زمانی‌ را هم‌ بکنید که‌ شب‌های‌تان‌ را مقابل‌ تلویزیون‌ با یک‌ پیتزا سر می‌کنید و دیگر دل‌تان‌ نمی‌خواهد با او وقت‌ بگذرانید.

    این‌ را بدانید که‌ رابطه‌ بین‌ دو انسان‌ هیچ‌ وقت‌ درست‌ شکل‌ نمی‌گیرد مگر اینکه‌ هر دو نفر برای‌ یکدیگر آزادی‌ قایل‌ باشند که‌ خودشان‌ باشند.

    وقتی‌ نامزد یا دوست‌ صمیمی‌تان‌ می‌گوید که‌ دوست‌ دارد به‌ سینما برود اما شما از فیلم‌ دیدن‌ در سینما بیزارید، لطفا حس‌ واقعی‌ خود را بگویید و به‌ او پیشنهاد دهید که‌ با یکی‌ دیگر از دوستانش‌ به‌ سینما برود... یا پیشنهاد دیگری‌ بدهید که‌ هر دو از انجامش‌ لذت‌ می‌برید.
    در غیر این‌ صورت‌، حاضر نشوید به‌ سینما بروید تا زمانی‌ که‌ کاملا آماده‌ نشده‌اید چند ساعت‌ در سالن‌ تاریک‌ نشسته‌ و از دیدن‌ فیلم‌ لذت‌ ببرید.

    اما اگر قرار باشد ابتدای‌ شکل‌ گیری‌ رابطه‌ کسی‌ باشید که‌ طرف‌ مقابل‌ دوست‌ دارد و بعد به‌ این‌ نتیجه‌ برسید که‌ از خود تان‌ دور شده‌اید و باید به‌ خواسته‌های‌ شخصی‌ خودتان‌ هم‌ توجه‌ کنید، به‌ طرف‌ مقابل‌ حق‌ بدهید که‌ با این‌ سوءتفاهم‌ روبرو شود که‌ شما ناگهان‌ عوض‌ شده‌اید!

    رابطه‌ و ارتباط‌ با آدم‌ها، شبیه‌ یک‌ کار و کسب‌ پر پیچ‌ و خم‌ و حساس‌ است‌. تا زمانی‌ که‌ خودتان‌ هستید قرار نیست‌ برای‌ ورود به‌ آن‌ هزینه‌یی‌ صرف‌ کنید. این‌ روش‌ کاملا دوطرفه‌ است‌.اگر به‌ همان‌ صورتی‌ که‌ هستید، پذیرفته‌ شوید، (با همه‌ موارد مثبت‌ و منفی‌، نوع‌ لباس‌ پوشیدن‌، دوست‌ داشتن‌ چیزهایی‌ که‌ از دید دیگران‌ کسالت‌آور است‌ و تنفرتان‌ از کتاب‌، فیلم‌، گل‌ یا خوراکی‌ مورد علاقه‌ بقیه‌ دوستان) می‌توان‌ امید داشت‌ که‌ در نوع‌ رابطه‌ خود پیشرفت‌ خواهید داشت‌.

    پذیرفتن‌ تفاوت‌های‌ فرد مقابل‌ هم‌ یکی‌ از وظایف‌ شماست‌. هیچ‌ وقت‌ رابطه‌یی‌ را شروع‌ نکنید که‌ در آن‌ امید تغییر فردی‌ را داشته‌ باشید، آنقدر که‌ یادتان‌ برود باید خودتان‌ باشید.


  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )

  • خدایا (یکشنبه 86/7/8 ساعت 1:42 عصر)


    خدایا این دست ها را از من مگیر تا بتوانم بنویسم تا بتوانم از همه چیز و همه کس بنویسم تا بتوانم از تو از تنها کسی که برایم ماندی بنویسم تا بتوانم از خودم از نا گفته هایم بنویسم

     خدایا این قلب شکسته را از من مگیر تا بتوانم با ان رنگ محبت را لمس کنم تا بتوانم به ان عشق را هدیه کنم تا بتوانم در تار وپودهایش نشانی از تو یابم

    خدایا این اشک ها را از من مگیر تا بتوانم با ان اینه دل را شفاف کنم و تو را در اینه تماشا کنم

    خدایا این فانوس احساس را از من مگیر تا بتوانم روشنی بخش کلبه ی سوخته دلان باشم

    خدایا این اسمان را از من مگیر تا شب هنگام سر بر شانه هایش بگذارم و بگریم

    خدایا.......... خدایا ؛ خدایا مرا از من مگیر

     


  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )

  • خدایا چرا ؟ (یکشنبه 86/7/8 ساعت 1:41 عصر)


    ... و قوم تو آن را تکذیب کردند در صورتی که حق محض هم آن بود. بگو ای پیغمبر؛ من نگهبان شما نیستم.

    (آیه 66 ، سوره انعام)

     

    خواستم از خود بگویم ولی دریافتم خودی نمانده است. خواستم از خدا بگویم ولی آن وجود عظیم را نیازی به گفتار من نبود. پس سخن از آنها آغاز کردم.

    -- خداوندا، تو را انکار میکنند. تدبیر چیست؟

    -- تدبیر برای آنکه روز را شب میپندارد چیست؟

    -- هیچ ...

    -- پس تدبیری نیست.

    -- خداوندا میگویند عقل و خرد این افسانه ها را نمیپذیرد.

    -- ما در عقل و خرد نمیگنجیم، چه بپذیرد چه خیر.

    -- خداوندا مرا ساده لوح و بی خرد می خوانند چون تو را دوست میدارم.

    -- ما اسرار خود را جز به ساده دلان آشکار نمیکنیم. آنها تو را برای آنچه نداری می آزارند، چون گمان میبرند هرچه دارند فضل است.

    -- آنها چه دارند که من ندارم؟

    -- خود را؛ و از این روست که تو از آنها میگویی و آنها از خود.

    -- آری، من آنها را نمی فهمم چون از خویش سخن می رانند و می پندارند که از تو سخنی نگفته اند. چرا نمی بینند که تو آنهایی و آنها تواند؟

    -- همانقدر که تو از آنها در شگفتی، آنها از تو شگفت دارند. چون علم را جز عالم نداند و عشق را جز عاشق نفهمد و تو چون از منی، منی. از همین روست که عناد آنان را نمی فهمی.

    -- خداوندا از فرمانت می نالند و از کتابت گریزانند. چرا اطاعت نمیکنند؟

    -- اکراهی نیست. کتاب برای آنیست که اطاعت می کند، نه برای اطاعت کردن او. باری دوست داشتن من در هیچ کتابی نیست. ولی آنان که دوستم دارند کتابم را اطاعت می کنند. اینها جز بهانه نیست و برای آنان همین بهانه ها کافیست.

    -- الهی، آیا از آنها بیزاری؟

    -- آیا پدر از فرزند خویش بیزار است اگرچه نا خلف باشد؟

    -- الهی، آیا آنها را کیفر خواهی کرد؟

    -- تشنه ای که آب نمی نوشد، کیفرش تشنه ماندن است. ولی آب کیفرش نمیکند.

    -- خدایا، ملولم از دیندارانی که مرا می آزارند.

    -- آنان کتابم را بیش از من می پرستند.

    -- خدایا، در شگفتم از زاهدانی که مرا می آزارند.

    -- آنان در نشانه ها مرا جست و جو میکنند و چون نشانه ها را می یابند، مرا گم میکنند.

    -- خداوندا، آنها را که به خورشید و ماه و سنگ و چوب سجده میکنند، چه می شود؟

    -- من هم در خورشیدم، هم در ماه، هم در سنگ و هم در چوب. پس اگر مرا در اینها می بینند و می پرستند، خطا نمی روند.

    -- می پرسند اگر از احوال ما آگاهی، پس چه گناهی بر ماست؟ چون تو سرانجام را می دانی و اقبال و ادبار از توست.

    -- قدم بر نمی دارند مگر خود بخواهند یا پیش از این خواسته باشند. آنها بنیان زندگی خویش را بر هیچ می سازند و از ویرانی آن ناله می کنند.

    -- می گویند تو در کجایی و در چیستی؟

    -- در همه جا و همه چیز.

    -- پس آیا همه چیز تویی؟

    -- من در همه چیز هستم، ولی آن چیزها من نیستم.

    -- میگویند اگر از آنچه می دانیم نیستی، پس چیستی؟

    -- گمان باطل است اگر می پندارند کسی بر حقیقت من دست خواهد یافت.

    -- خداوندا، کلامت آنقدر باشکوه است که حالم دگرگون میکند و عنان عقل از کفم می برد. ولی آنان برای همین مرا ملامت میکنند.

    -- از آنان بیم داری که از حال تو خرده می گیرند، با اینهمه از حال خود خبر ندارند؟

    -- می گویند ما به آنچه دیده ایم ایمان داریم و با عقل خود زندگی می کنیم.

    -- بگو چگونه با عقل خود زندگی می کنید در حالیکه آن را نمی بینید.

    -- می گویند چگونه دنیا را از خدا بدانیم در حالیکه از پدیده هاست؟

    -- بگو چگونه قلم می نویسد بدون اینکه خرد بخواهد؟

    -- خداوندا، تو را چگونه بیابند؟

    -- کسی مرا نخواهد یافت، من خود را به هر که بخواهد بیابد نمایان می کنم. چون آنچه همه جا هست، یافتنی نیست.

    -- الهی، چگونه میگردند ولی تو را نمی یابند؟

    -- همانگونه که نابینا می گردد، ولی آسمان را نمی یابد.

    -- الهی، چطور قادر به انکار تو شده اند؟

    -- همانطور که قطره قادر به انکار دریا شده است. مرا انکار نخواهند کرد پیش از آنکه خود را انکار کنند.

    -- الهی، چرا با این همه، لطف خود را از آنها دریغ نمی داری؟

    -- چون خورشید بر پستی و بلندی یکسان می تابد.

    -- چرا با وجود کفرشان، دعایشان را اجابت می کنی؟

    -- آنها نیز مانند تو بنده من اند و من از خواهش بنده خویش شرم دارم.

    -- خدایا... چرا آنها را آفریدی؟

    -- چرا یک نقاش ماهر از روی عشق اثری زیبا می آفریند؟

    -- چون می تواند.

    -- همین طور است.

    -- الهی، وصف تو در سخن نمی گنجد و آنها وصف تو را از من می خواهند.

    -- سخن، از عقل است و آنچه دل به آن حکم کند، عقل نمی تواند. پس هیچ مگو.

    -- آیا آنها را وا می گذاری؟

    -- هیچ کس را وا نمی گذارم. آنها خود را وا می گذارند. همانطور که خورشید از آسمان بیرون نمی رود و گرمایش را پایانی نیست، ‌ولی آنها خود را از آن دور میکنند و از سرما می نالند.

    -- پروردگارا، آیا چیزی هست که بخواهی آنها بدانند؟

    -- اینکه من اینجا هستم. همیشه ... 


  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )

  • فرشته زمین (یکشنبه 86/7/8 ساعت 1:38 عصر)

    کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید،اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟خداوند پاسخ داد:در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد.
    اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه: اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.
    کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟..خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرین‌ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
    کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟ اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات  دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
    کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.
    کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود.
    در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
    کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
    خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:نام فرشته ات اهمیتی ندارد،می توانی او را*** مـادر*** صدا کنی.

  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )

  • راه های دوستی و ارتباط با مردم (یکشنبه 86/7/8 ساعت 1:37 عصر)


    در دوستی با دیگران طوری رفتار کنید که دلتان می‌خواهد با شما آن‌گونه رفتار کنند.

    ۱ ـ به حرف دیگران خوب گوش کنید، مردم برای توجه خاص شما ارزش قائلند.

    ۲-همیشه به دنبال حرف‌های مثبتی درباره دیگران بگردید، به زودی پی می‌برید که احساس بهتری نسبت به خود خواهید داشت.

    ۳- اگر به عنوان شخصی که خطری ندارد و حامی دیگران است، شناخته شوید، روابط جدیدی پیدا خواهید کرد.

    ۴- وقتی غلو می‌کنید و سعی می‌کنید کسی باشید که نیستید، مطمئن باشید که مردم می‌فهمند.

    ۵-یاد بگیرید که بی‌قید و شرط عشق بورزید، مردم را همان‌طور که هستند، دوست بدارید.

    ۶- وقتی از دوستی دل آزرده می‌شوید، دل از آن‌ها برنکنید، به جای این کار فکر کنید و راه‌هایی برای بهبود روابط بیابید.

    ۷- هنر دوستی با دیگران از والاترین هدف‌های زندگی است. دوستان خوب پشتوانه‌ای با ارزش در زندگی هستند.

    ۸- عاشق نشوید، چون در عشق منطقی وجود ندارد، سعی کنید همدیگر را دوست داشته باشید. فرد عاشق می‌گوید: «اگر نباشی من می‌میرم»، اما فردی که کسی را دوست دارد می‌گوید: «من تو را همان‌طور که هستی می‌پذیرم.


  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )

  • عشق چیست ؟ (یکشنبه 86/7/8 ساعت 1:37 عصر)


    عشق چیست ؟ آیا تماماً حس است ؟ آیا با فکر هدایت می شود ؟ عشق واقعی چیست ؟ آیا دوست داشتن با عشق فرق دارد ؟ آیا می‌توان دوست داشتن را به عشق حقیقی تبدیل کرد ؟ اصلاً عشق چگونه بوجود می آید ؟ عشق را می‌توان بوجود آورد یا بوجود می‌آید ؟

    وقتی از بسیاری از افراد بپرسند عشق چیست ؟ اغلب پاسخشان در جهتی است که انگار عشق فقط پرکننده نقاط ضعف آنهاست و مفهوم عشق را فقط در دریافت کردن می بینند . یا وقتی بپرسید چگونه عاشق می‌شوید ؟ پاسخشان در دید اول آنها نسبت به فرد یا محیط خلاصه می شود در صورتی که آن چیزی که اول می‌بینند فقط می‌تواند یک نقطه جذاب باشد و فقط دوست داشتن است که لازم است ولی کافی نیست چون شناخت کافی نیست . یا وقتی می پرسید عشق واقعی چیست ؟ بعضی ها می‌گویند عشق به خدا ، بعضی دیگر می گویند مخصوص عارفان است که در نهایت خود را ناتوان برای رسیدن به آن می‌بینند .

    عشق توانایی تقسیم آنچه داری بین خود و دیگری ( دیگران ) است که با شناخت خود و دیگری حاصل می‌گردد . پس هم به خود احترام گذاشته ای که لایق داشتن چیزی باشی و هم توانایی بخشیدن و قراردادن سهمی از آن را برای دیگران داری که اینها نتیجه شناخت است . نتیجه هر شناختی رسیدن به زیبایی است ، زیبایی که منشاء آن زیباترین است ، پس نتیجه هر عشقی هم درک زیبایی و هم تکامل و رشد و فردیت است . هر چه عشق کاملتر و واقعی تر شود ما را به منبع واقعی عشق یعنی الهه زیبایی می‌رساند . اصلاً عشق راهی بسوی پروردگار است . عشق ترس‌ ما را از بین می برد ، همچون نسیمی خنک ، خنک است نه داغ و نه سرد .

    پس آیا اینطور نیست که راه رسیدن به عشق واقعی ، شناخت واقعی باشد ؟ آیا اینطور نیست که وقتی خوب ببینی ، خوب عاشق می‌شوی ؟


  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )

  • درد دل (یکشنبه 86/7/8 ساعت 1:36 عصر)


    چگونه ناامید شوم، وقتی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی؟
    اگر به فرض که هیچ دلیلی بر حقانیت و صلاحیت امام حسین(ع) نباشد، بعد آدم یک بار دعای عرفه بخواند، می‌شود به حسین ایمان نیاورد؟ نشناسدش؟ عاشقش نشود؟ دیوانه‌اش نشود؟ آیا چنین چیزی امکان دارد؟
    »حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی‌شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی‌دارد و هیچ آفریده‌ای به پای شباهت مخلوقات او نمی‌رسد.
    ...جهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من، تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی‌ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خشنودی توست.
    پس
    هرگاه که تو را خواندم، پاسخم گفتی؛
    هرچه از تو خواستم، عنایتم فرمودی؛
    هرگاه اطاعتت کردم، قدردانی و تشکر کردی؛
    و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم، بر نعمتهایم افزودی؛
    و اینها همه چیست؟
    جز نعمت تمام و کمال و احسان بی‌پایان تو!؟
    ... من کدام یک از نعمت‌های تو را می‌توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر بسپارم؟
    ... خدایا! الطاف خفیه‌ات و مهربانی‌های پنهانی‌ات بیشتر و پیشتر از نعمتهای آشکار توست.
    ...خدایا ! من را آزرمناک خویش قرار ده آن‌سان که انگار می‌بینمت.
    من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می‌کنم.
    خدایا!
    من را با تقوای خودت سعادتمند گردان
    و با مرکب نافرمانی‌ات به وادی شقاوت و بدبختی‌ام مکشان.
    در قضایت خیرم را بخواه
    و قدرت برکاتت را بر من فروریز تا آنجا که تأخیر را در تعجیل‌های تو و تعجیل را در تأخیرهای تو نپسندم.
    آنچه را که پیش می‌اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند
    و آنچه را که بازپس می‌نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.
    ...پروردگار من!
    ... من را از هول و هراس‌های دنیا و غم و اندوه‌های آخرت، رهایی ببخش
    و من را از شر آنان که در زمین ستم می‌کنند در امان بدار.
    ...خدایا!
    به که واگذارم می‌کنی؟
    به سوی که می‌فرستی‌ام؟
    به سوی آشنایان و نزدیکان؟ تا از من ببرند و روی بگردانند؛
    یا به سوی غریبان و غریبه‌گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
    یا به سوی آنان که ضعف مرا می‌خواهند و خواری‌ام را طلب می‌کنند؟
    ... من به سوی دیگران دست دراز کنم؟ در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
    ...ای توشه و توان سختی‌هایم!
    ای همدم تنهایی‌هایم!
    ای فریادرس غم‌ها و غصه‌هایم!
    ای ولی نعمت‌هایم!
    ...ای پشت و پناهم در هجوم بی‌رحم مشکلات!
    ای مونس و مأمن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی‌کسی! ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگی! ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی‌انتهای تو!
    ...تو پناهگاه منی؛
    تو کهف منی؛
    تو مأمن منی؛
    وقتی که راه‌ها و مذهب‌ها با همه فراخی‌شان مرا به عجز می‌کشانند و زمین با همه وسعتش، بر من تنگی می‌کند، و...
    ...اگر نبود رحمت تو، بی‌تردید من از هلاک‌شدگان بودم
    و اگر نبود محبت تو، بی‌شک سقوط و نابودی تنها پیش‌روی من می‌شد.
    ...ای زنده!
    ای معنای حیات؛ زمانی که هیچ زنده‌ای در وجود نبوده است.
    ...ای آنکه:
    با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد
    و من با بدی‌ها و عصیانم، در مقابلش ظاهر شدم.
    ...ای آنکه:
    در بیماری خواندمش و شفایم داد؛
    در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد؛
    در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید؛
    در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند؛
    در فقر خواستمش و غنایم بخشید؛
    ...من آنم که بدی کردم من آنم که گناه کردم
    من آنم که به بدی همت گماشتم
    من آنم که در جهالت غوطه‌ور شدم
    من آنم که غفلت کردم
    من آنم که پیمان بستم و شکستم
    من آنم که بدعهدی کردم ...
    و ... اکنون بازگشته‌ام.
    بازآمده‌ام با کوله‌باری از گناه و اقرار به گناه.
    پس تو در گذر ای خدای من!
    ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی‌رساند
    ای آنکه از طاعت خلایق بی‌نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارهای خوب توفیق می‌دهد.
    ...معبود من!
    اینک من پیش روی توأم و در میان دست‌های تو.
    آقای من!
    بال گسترده و پرشکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.
    نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم،
    نه ریسمانی که بدان بیاویزم
    و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.
    چه می‌توانم بکنم؟ وقتی که این کوله‌بار زشتی و گناه با من است!؟
    انکار!؟
    چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه اعضاء و جوارحم، به آنچه کرده‌ام گواهی می‌دهند؟
    ...خدای من!
    خواندمت، پاسخم گفتی؛
    از تو خواستم، عطایم کردی؛
    به سوی تو آمدم، آغوش رحمت گشودی؛
    به تو تکیه کردم، نجاتم دادی؛
    به تو پناه آوردم، کفایتم کردی؛
    خدایا!
    از خیمه‌گاه رحمتت بیرونمان نکن.
    از آستان مهرت نومیدمان مساز.
    آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
    از درگاه خویشت ما را مران.
    ...ای خدای مهربان!
    بر من روزی حلالت را وسعت ببخش
    و جسم و دینم را سلامت بدار
    و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن
    و از آتش جهنم رهایم ساز.
    ...خدای من!
    اگر آنچه از تو خواسته‌ام، عنایت فرمایی، محرومیت از غیر از آن، زیان ندارد
    و اگر عطا نکنی هرچه عطا جز آن منفعت ندارد.
    یا رب! یا رب! یا رب!
    ...خدای من!
    این منم و پستی و فرومایگی‌ام
    و این تویی با بزرگی و کرامتت
    از من این می‌سزد و از تو آن ...
    ...چگونه ممکن است به ورطه نومیدی بیفتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی.
    ...خدای من!
    تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
    تو چقدر درگذرنده و بخشنده‌ای با این همه کار بد که من می‌کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.
    ...خدای من!
    تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله‌ای که من از تو گرفته‌ام.
    ...تو که این قدر دلسوز منی! ...
    ...خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
    تو کی غایب بوده‌ای که حضورت نشانه بخواهد؟
    تو کی پنهان بوده‌ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
    ...کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
    کور باد نگاهی که دیده‌بانی نگاه تو را درنیابد.
    بسته باد پنجره‌ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
    و زیانکار باد سودای بنده‌ای که از عشق تو نصیب ندارد.
    ...خدای من!
    مرا از سیطره ذلتبار نفس نجات ده و پیش از آنکه خاک گور، بر اندامم بنشیند از شک و شرک، رهایی‌ام بخش.
    ...خدای من!
    چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی!
    چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه‌گاه منی!
    ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش، آنچنان تجلی کرده‌ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده....
    یا رب! یا رب! یا رب!».
    یا ثارالله یا سیدالشهداء یا اباعبدالله الحسین ادرکنی و اشفع لنا عند الله ...

     


  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )

  • بد نیست بخوانید! (یکشنبه 86/7/8 ساعت 1:35 عصر)

    با خودت صادق باش و نگران نباش که دیگران در باره ات چه فکر می کنند.
    حتی گردابی ازافکار ناراحت کننده با شوخ طبعی و خندهای ازته دل از بین خواهد رفت.
    اگر میخواهی مشکلات خودت حل شوند به دل های دردمند دیگران تسلی و آرامش بده .
    بگذار لبخند در قلبت بارور شود و از دریچه چشم هایت به دنیا بتابد.
    هنگامی که وسوسه می شوی تا حرف های کنایه آمیز و نیشدار به دیگران بزنی یادت باشد که فلفل زیادی طعم غذا را خراب می کند.
    کلمات نسنجیده ، دوستی های باارزشی را تباه کرده اند اما مهربانی هیچ چیز را خراب نمی کند، اجازه بده دیگران هر طور مایلند ، پیش بروند.
    ظرفیت عشق وجودت را با دوست داشتن همه انسان ها و زندگی افزایش بده

  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )

  • <   <<   46   47   48   49   50   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ناهار 1 دلاری
    [عناوین آرشیوشده]
  •   فیلم‌های ماوراء

  •   يك تكه نان
      سوته دلان
      بوي پيراهن يوسف
      شبهاي روشن
       آرامش در ميان مردگان
      از کرخه تا راين
      رنگ خدا
      خدا نزديک است
      آژانس شيشه اي
      گاهي به آسمان نگاه کن
      هم نفس
      بوي کافور،عطر ياس
      يك بوسه كوچولو
      استعاذه
      وقتي همه خواب بودند
      خواب سفيد
      بيد مجنون
      بچه هاي آسمان
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها
  • داستانک[325] . سخن بزرگان[22] . کاریکلماتور[9] . نیایش[7] .
  •   مطالب بایگانی شده
  • زمستان 1386
    پاییز 1386

  •  لینک دوستان من

  • سوته دلان
    هیچوقت
    علی‏وارم
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 32 بازدید
    دیروز: 29 بازدید
    کل بازدیدها: 168839 بازدید
  •   درباره من
  • مصطفی فوائدی - ماوراء
    مصطفی فوائدی
  •   لوگوی وبلاگ من
  •      مصطفی فوائدی - ماوراء
  •   اشتراک در خبرنامه
  •