به پستی و بلندیها عادت کردهایم. هنگامی که در بلندی هستیم احساس شور و شعفی زیاد داریم و در پوست خود نمیگنجیم. و هنگامی که در پستی قرار بگیرم احساساتمان چقدر ملالت بار میشوند.
در میانه بودن جایی است که نه بالایم و نه پست. به عقیدهام این مکان؛ مکانی خنثی است. گاهی نقطه خنثی، برایمان بسیار هراس آور میشود؛ زیرا آن جا هیچگونه احساسی نداریم.
در آن وضعیت نوعی بلاتکلیفی همه وجودمان را فرا میگیرد. که باعث ترسی شدید در همهمان میشود ولی در عین حال برایمان بسیار جالب و دوست داشتنی هست. اگر همیشه بتوانیم این حالت را بپذیریم، درکی عمیق از زندگیم خواهیم داشت.
کم نیست بلندیها و اوجهایی که نایل شدهایم؛ ولی هنگامی که در این مکان هستیم. احساس خوش، تب و هیجان زیاد میکنیم و طبیعتاً دوست داریم این حالت تا آخرین لحظه زندگیمان پایدار بماند.
و هنگامی که در پستیها قرار میگیریم. احساس غم و اندوه، پریشانی و سکون، نفرت و انزجار همه و همه به سراغم آمدهاند دلمان میخواهد هر چه سریعتر از این احساس شوم خلاص شویم.
اما..
اما هنگامی که در نقطه خنثی قرار داریم؛ نه احساس غمی هست و نه شادی.
همیشه از همین نقطه صفر توانستم به زوایا و درک ژرفی از زندگی برسیم که شاید هیچ زمانی نمیرسیدم.
زیرا در این نقطه همه چیز ساکن و ساکت است. هیچ شادی و غمی نیست، و مطمئناً هیچ سر و صدایی هم نخواهد بود.
رسیدن به این نقطه برای همهمان واجب است و تنها پس از رسیدن به آن، تلاش اصلی در همه زمینههای زندگیمان آغاز میشود.
من این نقطه را نقطه خنثی مینامم. اوج نقطهها.
|
|
عشق وقتیه که مادر بزرگ من آرتروز گرفته، نمی تونه خم بشه و ناخن هاش رو لاک بزنه. پدر بزرگم این کار رو براش میکنه ،حتی حالا که دستاش آرتروز گرفتن .
عشق وقتیه که شما واسه غذا خوردن میری بیرون و بیشتر سیب زمینی سرخ شده خودتون رو میدهید به دوستتون بدون اینکه از اون انتظار داشته باشید که کمی از غذای خودشو به شما بده.
عشق وقتیه که مامان برای بابا قهوه درست میکنه قبل از اینکه بده به بابا امتحانش میکنه تا مطمئن بشه که طعمش خوبه.
عشق وقتیه که شما همش همدیگر رو میبوسید بعد وقتی از بوسیدن خسته شدید هنوز دوست دارید با هم باشید پس بیشتر با هم حرف میزنید.
عشق وقتیه که شبها مامان منو میبوسه تا خوابم ببره.
عشق وقتیه که مامان بهترین تیکه مرغ رو میده به بابا.
عشق وقتیه که مامان بابا رو خندان می بینه و بهش میگه که هنوز از رابرت ردفورد خوش تیپ تره.
عشق وقتیه که سگت می پره بغلت و صورتت رو لیس میزنه حتی اگه تمام روز تنهاش گذاشته باشی.
عشق وقتیه که خواهر بزرگترم تمام لباسهای خودشو میده به من و خودش مجبور میشه بره بیرون تا لباس جدید بگیره.
عشق وقتیه که موقع رفتن از جای از موزه هاتون ستاره های کوچولویی خارج میشن.
عشق اون چیزیه که لبخند رو وقتی خسته ای به لبت میاره.
عشق همون باز کردن کادوهای کریسمسه به شرطی که یه لحظه دست نگهداری و با دقت گوش کنی.
اگه می خوای دوست داشتن رو یاد بگیری باید از دوستی که بیشتر از همه ازش متنفری شروع کنی.
عشق مثل یه پیرزن و پیرمرد کوچولو می مونه که هنوز با هم دوست هستن بعد از سالها زندگی.
عشق اون موقعس که تو به پسره میگی از تیشرتش خوشت میاد بعد اون هر روز می پوشتش.
|
گل بی رخ یار خوش نباشد / بی باده بهار خوش نباشد
می دونی
(ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق / گفتم ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این)
ثانیه ها بی تو پر از غمه و لحظات تنهایی پر از فریاد دلتنگی...برای تنهایی هام میگم
(از دست غیبت تو شکایت نمی کنم / تا نیست غیبتی نبود لذت حضور)
و برای دلتنگی هام می خونم
(حافظ از غم هجران چه می کنی / در هجر وصل باشد و در ظلمت نور)
و برای غمهام این لالایی رو زمزمه می کنم تا خوابشون ببره
(وفا کنیم وملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافریست رنجیدن)....
همیشه به خاطر پاکی و صداقت قلب و روحت وفادارت خواهم بود چون
(هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد / خداش در همه حال از بلا نگه دارد)....
وفادار ترین من
(از من جدا مشو که تو ام نور دیده ای / محبوب جان و مونس قلب رمیده ای)
آخه
(از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن / از دوستان جانی مشکل توان بریدن)
اونم تویی که از جونمم برام عزیزتری.....بدون که همیشه اول به امید خدا بعدم به امید تو نفس می کشم و با شراب عشق تو مست می شم
(امید هست که زودت بکام خویش ببینم / تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی)
و یادت باشه
(وصال تو ز عمر جاودان به / خداوندا مرا آن ده که آن به)
همیشه از خدای عاشقان سلامتی،موفقیت و شادابی تو را خواهانم
(از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان / باشد کز آن میانه یکی کارگر شود)
و در آخر میگم
(قد همه دلبران عالم / پیش الف قدت چو نون باد / چشمی که نه فتنه ی تو باشد / چون گوهر اشک غرق خون باد)......
|
"خداوندا ما نمی توانیـم به درگاه تـو دعا کـنیم تا جنگ را پایان بخشی،زیرا می دانیـم دنیا را به ایـن شکـل آفـریده ای و انسان خود قادر است جاده صلح را هموار کند."
"خداوندا ما نمی توانیم دعا کنیم قحطی و گرسنگی را از بیـن ببـری،زیرا مـنابعی به ما عـطا کرده ای که در صـورت استفاده عاقلانه از آن می تواند تمام دنیا را تغذیه کند."
"خداونداما نمی توانیم دعا کنیم تبعیض نژادی را ریشه کن کنی،زیرا به ما دیده بصیرت داده ای تا بتوانیم خوبی ها ی تمام انسانها را ببینیم."
"خداوندا ما نمی توانیم به درگاهت دعا کنیم به ناامیدی هایمان پایان بخشی،زیراتوانایی از بین بردن نابسامانی ها را به ما عطاکرده ای."
"خداوندامانمی توانیم دعاکنیم بیماری را ریشه کن کنی،زیرابه ماقدرت تفکرداده ای تابه وسیله آن راه علاج بیماریها راکشف کنیم."
"بنابراین به درگاهـت دعا خواهـیم کرد،به ماشـهامـت،قـدرت،اراده،آگاهی ،عـزمی راسـخ،صبـر،ایـمان وتاب تحمـل سخـتی ها را عطا کنی تا دیگـرلازم نباشـد بگوییـم،خدایا ما را به آرزوهایمان بـرسـان."
|
علت اینکه, خدا اجازه می دهد که در دنیا این همه درد و رنج و مشقت وجود داشته باشد چیست؟
داستان کوتاه زیر این موضوع را روشن می کند.
مردی به آرایشگاه رفت تا آرایشگر موهایش را کوتاه کند, آرایشگر که مشغول کار شد طبق عادت همیشگی با مشتری شروع به صحبت کرد. درباره موضوعات مختلفی تبادل نظر کردند تا موضوع گفتگو به «خدا» رسید. آرایشگر گفت: « من ابداٌ به خدا اعتقاد ندارم.» مشتری پرسید: «چرا اینگونه فکر می کنی و عقیده داری؟
آرایشگر گفت « کافی است پایت را از اینجا بیرون بگذاری و به خیابان بروی تا دریابی که خدا وجود ندارد به من بگو اگر خدا وجود دارد چرا این همه آدم های مریض در دنیا هست؟ اگر خدا هست وجود این همه کودک آواره, یتیم به چه معنی است؟ اگر خدا هست پس نباید رنج و مشقتی وجود داشته باشد.
من نمی توانم تصور کنم خدائی که همه را دوست دارد اجازه دهد این وضعیت ادامه داشته باشد."
مشتری لختی فکر کرد, ولی نخواست جوایش را بدهد مبادا مشاجره ای در بگیرد. بعد از اتمام کار وقتی مشتری آرایشگاه را ترک کرد, درست همان لحظه مردی را با موهای بسیار بلند و ریش های ژولیده و بسیار کثیف دید. مشتری به آریشگاه برگشت و به آرایشگر گفت:" آیا می دانی که در دنیا ابداٌ آرایشگر وجود ندارد؟» آرایشگر گفت «چگونه چنین ادعائی می کنی, در حالی که من اینجا هستم و همین چند دقیقه پیش موهای ترا اصلاح کرده ام؟
مشتری ادامه داد: «آرایشگر وجود ندارد چون اگر وجود داشت آدمی به آن شکل و شمایل با آن موهای بلند و ژولیده وجود نداشت» و اشاره کرد به همان مرد کثیف و ژولیده که حالا داشت از مقابل آرایشگاه عبور می کرد . آرایشگر گفت: «نه, من وجود دارم, چرا آن مرد به پیش من نمی آید؟
«دقیقاٌ همین طور است» مشتری تأیید کرد . و نکته همین جاست, خدا هم وجود دارد. دلیل وجود این همه مصائب آن است که مردم به سوی خدا روی نمی آورند و دنبالش نمی گردند.
|
|
آیا میدانستید که روباه همه چیز را خاکستری رنگ می بیند
آیا میدانستید که همه نوزادان میگو نر متولد میشوند و بعد از چند هفته بخشی از نوزادان به ماده تبدیل میشوند
آیا میدانستید که تعداد افرادی که در اثر گزندگی زنبور میمیرند بیش از افرادی است که در اثر مار گزیدگی
سوسکها سریعترین جانوران 6 پا میباشند. با سرعت یک متر در ثانیه.
خرگوشها و طوطی ها بدون نیاز به چرخاندن سر خود قادرند پشت سر خود را ببینند.
کرگدنها قادرند سریعتر از انسانها بدوند.
هیچ پنگوئنی در قطب شمال وجود ندارد.
مادر و همسر گراهام بل مخترع تلفن هر دو ناشنوا بوده اند.
کانادا یک واژه هندی به معنی "روستای بزرگ" میباشد.
10 درصد وزن بدن انسان (بدون آب) را باکتریها تشکیل میدهند.
11 درصد جمعیت جهان را چپ دستان تشکیل میدهند.
از هر 10 نفر، یک نفر در سراسر جهان در جزیره زندگی میکند.
98 درصد وزن آب از اکسیژن تشکیل یافته است.
یک اسب در طول یک سال 7 برابر وزن بدن خود غذا مصرف میکند.
رشد دندانهای سگ آبی هیچگاه متوقف نمیگردد.
قلب والها تنها 9 بار در دقیقه میتپد.
|
|
|