مردی در جهنم بود که فرشته ای برای کمک به او آمد و گفت من تو را نجات می دهم برای اینکه تو روزی کاری نیک انجام داده ای فکر کن ببین آن را به خاطر می آوری یا نه؟
او فکر کرد و به یادش آمد که روزی در راهی که میرفت عنکبوتی را دیداما برای آنکه او را له نکند راهش را کج کردو از سمت دیگری عبور کرد.
فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنکبوتی پایین آمد و فرشته گفت تار عنکبوت را بگیر و بالا بروتا به بهشت بروی.مرد تار عنکبوت را گرفت در همین هنگام جهنمیان دیگر هم که فرصتی برای نجات خود یافتند به سمت تار عنکبوت دست دراز کردند تا بالا بروند اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنکبوت پاره شود و خود بیفتد.که ناگهان تار عنکبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرت شد فرشته با ناراحتی گفت تو تنها راه نجاتی را که داشتی با فکر کردن به خود و فراموش کردن دیگران از دست دادی.دیگر راه نجاتی برای تو نیست و بعد فرشته ناپدید شد.
پروردگارا من را ابزار آرامش خویش قرار ده.بگذاردر هر کجا که نفرت است عشق درو کنم .هر جا آسیب است عفو ،
هر جا شک است ایمان ،
هر جا نوامیدی است امید.
هر جا تاریکی است نور
و هر جا غم است سرور.
پروردگار عالم به من لطف کن تا بیشتر در پی تسکین بخشیدن باشم تا آرام شدن
همانطور که می فهمم فهمیده شوم. همانطور که دوست دارم دوست داشته شوم
زیرا دراثر دادن است که دریافت می کنم، دراثربخشیدن است که بخشیده می شوم در مرگ خود است که در زندگی جاویدان متولد می شوم
|
|
ارزش یک خواهر را،از کسی بپرس که آن را ندارد.
ارزش چهار سال را،از یک فارغ التحصیل دانشگاه بپرس.
ارزش ده سال را،از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند.
ارزش یک سال را،از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده ست.
ارزش یک ماه را،از مادری بپرس که کودک نارس به دنیا آورده است.
ارزش یک هفته را،از ویراستار یک مجله هفتگی بپرس.
ارزش یک ساعت را،عاشقانی بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند.
ارزش یک دقیقه را،از کسی بپرس که به قطار، اتوبوس یا هواپیما نرسیده است.
ارزش یک ثانیه را،از کسی بپرس که از حادثه ای جان سالم به در برده است.
ارزش یک میلی ثانیه را،از کسی بپرس که در مسابقات المپیک،مدال نقره برده است.
زمان برای هیچکس صبر نمی کند.قدر هر لحظه خود را بدانید.
قدر آن را بیشتر خواهید دانست، اگر بتوانید آن را با دیگران نیز تقسیم کنید.
|
اگر امروز با احساس تندرستی بیشتری از خواب بیدار شوید... از میلیونها نفری که تا پایان هفته نیز دوام نخواهند آورد سعادتمند ترید.
اگر هرگز ، تنهایی زندان ، زجر شکنجه ، یا گرسنگی را تجربه نکرده اید از 500 میلیون نفر در این دنیا پیش ترید.
اگر بتوانید بدون ترس از دستگیری ، شکنجه یا میرگ مراسم مذهبی خود را انجام دهید ، از 3 میلیارد مردم این جهان خوشبخت ترید.
اگر غذایی در یخچال ، پوشاکی بر تن ، سقفی بالای سر و جایی برای خوابیدن دارید...از 75 درصد مردم این جهان ثروتمند ترید.
اگر در بانک یا کیف بغلی تان پول دارید و جایی برای استراحت و تفریح نیز در اختیار دارید ، از جمله 8 درصد ثروتمندان جهان هستید.
اگر پدر و مادرتان هنوز در قید حیات هستند و با یکدیگر زندگی می کنند - شما از جمله نوادر- حتی در آمریکا و کانادا می شوید.
و همینکه می توانید این مطلب را بخوانید از بیش از 4 میلیارد نفری که در این دنیا بی سواد هستند ، خوشبخت ترید.
|
آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟
استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند.
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد "
استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟ "
شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا "
استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست , خدا نیز شیطان است "
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد . استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟ "
استاد پاسخ داد: "البته "
شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟ "
استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند .
مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460 - F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد
شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟ "
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد "
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریک هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد ."
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا, شیطان وجود دارد؟ " زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم . او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست .
و آن شاگرد پاسخ داد: "شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست . درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد . خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریک که در نبود نور می آید .
نام آن مرد جوان: آلبرت انیشتن
|
تاجری پسرش را برای آموختن " راز خوشبختی " به نزد خردمندترین آنسآنها فرستاد.
پسر جوآن چهل روز تمام در صحرا راه می رفت تا اینکه بالاخره به قصری زیبا برفراز کوهی رسید .مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی می کرد.
بجای اینکه با یک مرد مقدس روبرو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری درآن به چشم می خورد .فروشندگآن وارد و خارج می شدند .مردم در گوشه ای گفتگو می کردند .ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می نواخت و روی یک میز آنواع و اقسام خوراکیهای لذیذ آن منطقه چیده شده بود .
خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوآن ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.
خردمند با دقت به سخنآن مرد جوآن که دلیل ملاقاتش را توضیح می داد گوش کرد اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که " راز خوشبختی" را برایش فاش کند . پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.
مرد خردمند اضافه کرد : معذالک می خواهم از شما خواهشی بکنم .
آنوقت یک قاشق کوچک بدست پسر جوآن داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت : در تمام این مدت گردش این قاشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد .
مرد جوآن شروع کرد به بالا و پایین رفتن از پله های قصر در حالیکه چشم از قاشق برنمی داشت .
دو ساعت بعد به نزد خردمند برگشت.
مرد خردمند از او پرسید :
آیا فرشهای ایرآنی اتاق ناهارخوری را دیدید ؟
آیا باغی را که استاد باغبآن ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید ؟
آیا اسناد و مدارک زیبا و ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده در کتابخانه ملاحظه کردید ؟
مرد جوان شرمسار اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده است . تنها فکر و ذکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند . خوب پس برگرد و شگفتیهای دنیای مرا بشناس . آدم نمی تواند به کسی اعتماد کند مگر اینکه خانه ای را که او در آن ساکن است بشناسد .
مرد جوان با اطمینان بیشتری این بار به گردش در کاخ پرداخت . در حالیکه همچنان قاشق را بدست داشت با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقفها بود می نگریست .
او باغها را دید و کوهستانهای اطراف را . ظرافت گلها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب بکار رفته بود تحسین کرد .
وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزییات برای او توصیف کرد .
خردمند پرسید : پس آن دو قطره روغنی که به تو سپرده بودم کجاست؟
مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است !
آنوقت مرد خردمند به او گفت:
تنها نصیحتی که به تو می کنم اینست:
راز خوشبختی اینست که؛
همه شگفتگیهای جهان را بنگری بدون اینکه هرگز دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی .
|
حکایت از آن روز میباشد که شاعری از ایران زمین درتنهایی خود به عیش و نوش مشغول بود. که ناگهان باد شدیدی میوزد و سبوی شاعر را میشکند.
آنگاه شاعر رو به آسمان کرده و به یزدان پاک میگوید.
ابریــق مـی مرا، شکستی ربــی
بر من در عیش را، ببستی ربــی
من مـی خورم و تو میکنی بد مستی
کفرم به دهــان، مگر تو مستی ربــی!
یزدان احد و واحد خشم میگیرد و لب و صورت شاعر را کج و معوج میکند. شاعر دوباره رو به آسمان کرده و میگوید.
نـــاکرده گنــه در ایـن جهان کیست بگو
آن کس که گنه نکرده، چون زیست بگو
من بــد کنم و تو بد مکافات دهی!
پس فرق میان من و تو چیست بگو
و یزدان رحمان و رحیم دوباره سلامتی را به او برمیگرداند.
|
|
پیش از آن که محکوم به مدیریت پروژه شوید بهتر است با دوازه قانون طلایی مدیریت پروژه آشنا شوید! این 12 قانون بر مبنای تجربیات سالیان مدیران مختلف پروژههای کوچک و بزرگ تهیه شده و صیقل خورده است.
کل اصول مدیریت پروژه بر مبنای همین 12 قانون بنا نهاده شده است. با عمل به این قوانین از مرحله آغازین پروژه تا انتهای آن، نتایج بهتری حاصل خواهد شد.
1-روی نتایج پروژه به اجماع برسد!
اگر ندانید که قرار است چه چیزی را به اتمام برسانید، چه چیزی باید تحویل شود، بعید است که خروجی ارزشمندی ارائه دهید. پروژهای که نتایج آن شفاف نیست محکوم به شکست است.
اولین قدم در راه موفقیت پروژه، تعریف و تعیین دقیق اهداف پروژه است. اهدافی که همه افراد مهم درگیر در پروژه روی آن اتفاقنظر داشته باشند. این تنها کافی نیست که شما بدانید چه کاری میخواهید انجام دهید. افراد کلیدی، حامیان پروژه و اعضاء پروژه نیز باید به آنچه می خواهند انجام دهند، معتقد و آن را پذیرفته باشند.
2- بهترین تیم پروژه را میتوانید بسازید
گروهی از افراد ماهر، شایسته و خوب سازماندهی شده، کلید موفقیت پروژه است. تشکیل تیم خوب پروژه با انتخاب افرادی توسط مدیر پروژه آغاز میشود.در انتخاب افراد به خصوص در مورد پروژه های بدیع باید به هوش، قدرت و سرعت یادگیری آنان بیش از تجربه بها داد. باید توان کار کردن در تیم را داشته باشند و به جایگاهی مناسب در تیم دست یابند. آنان در حین کار، تنها متوجه کار باشند نه درگیری هی شخصی.
3- برنامهای فراگیر مناسب رشد و ترقی بسازید و آن را به روز نگهدارید.
یک برنامه کامل، مرکز موفقیت پروژه است. این سند، محل ارتباط و فرماندهی کل نیروها، منابع و زمان های پروزه است. بدون برنامه نمی توان یک تیم را برای دستیابی به اهداف راهبری کرد. بی شک ساخت یک برنامه به تنهایی کافی نیست چرا که مدیر نمیتواند آینده را پیش بینی کند، از این رو است که برنامه پروژه، ممکن است بارها و بارها تغییر یابد و دلایل این تغییرات، کشف حقایق جدید نسبت به واقعیات پروژه به مرور زمان و تغییر ذهن و نیازهای افراد مهم باشد. گاهی نیز تغییر محدود پروزه یا تغییر سطح سبب این اصلاحات می شوند.
4- میزان منابع مورد نیاز انسان و تجهیزات را محاسبه کنید.
بدون نفرات، تجهیزات، ابزار و سرمایه کافی هیچ راهی برای انجام تعهدات در موعد مقرر وجود ندارد. مدیر باید توانایی تامین منابع انسانی مورد نیاز پروژه خود را داشته باشد. در غیر اینصورت باید اثرات ناشی از کمبود منابع را بررسی کرده، آنها را به اطلاع افراد کلیدی پروژه برساند. تامین منابع کافی برای یک پروژه، یکی از سختترین وظایف مدیران پروژهها در ایران است.
5- زمانبندی واقع بینانهای را تهیه کنید.
بدون زمانبندی مناسب، قبل از آنکه کاری انجام شده باشد، به موعد تحویل می رسید! مدیر می تواند با صرف هزینه های بیشتر، منابع، انسان و ابزار بیشتری تامین کند.اما زمان را نمیتواند به هیچ شکلی تهیه کند. تقریباً اغلب مدیران ناموفق پروژه اعتبار خود را به دلیل رعایت نکردن زمان و تحویل ندادن به موقع نتایج، از دست دادهاند.
6- سعی نکنید بیش از آنچه قرار است انجام شود انجام دهید!
البته این به معنای آن نیست که مدیر کمتر از آنچه انتظار میرود، تحویل دهد، بلکه باید دقیقا چهارچوب های محدوده پروژه را در زمان، کیفیت و هزینه، رعایت کند مدیر در ابتدا به تعریف دقیق محدوده پروژه پرداخته، آن را به تایید افراد کلیدی میرساند.
پیش از آغاز هر پروژه، اهداف و نتایج پایانی باید به تایید همگان برسد. کلیه افراد درگیر در پروژه باید نسبت به آنچه که انجام میدهند اطلاعات کافی داشته باشند تا بتوانند به درستی وظایفشان را به انجام برسانند. طراحی شیوه و روشی برای گردش مناسب اطلاعات در پروژه بین کلیه افراد درگیر، یکی از وظایف مهم مدیر پروژه است.
7- نظر مردم را به خاطر داشته باشید.
برخی مدیران پروژه، در طول اجرای پروژه فراموش میکنند که اساساً پروژه برای مردم انجام میشود و نتایج آن قرار است در خدمت مردم باشد موفقیت پروژه بستگی به نظر مردم دارد، برای آنکه مدیر پروژه موفقی باشید باید خود را مطابق نظر مردم و با اولویتهای آنها هماهنگ سازید. فراموش نکنید که مردم پروژه را مدیریت میکنند، آنها قسمت اعظم کار را انجام میدهند و مردم هستند که از نتایج پایانی خوشحال یا ناراحت میشوند.
8- حمایت مداوم مدیریت سازمان و افراد کلیدی را بهدست آورید.
لازم است مدیریت پیش از آغاز کار حمایت افراد مهم درگیر پروژه را بهدست آورد.مهارت کلامی و قدرت چانهزنی بالا، اینجا است که خودنمایی می کند. مدیر در اینجا نه تنها نظر مثبت را جلب میکند، بلکه آنها را راضی میکند که گاهی از نفوذ خود برای پیشبرد کارهای پروژه اش استفاده کند.
9-منتظر تغییرات نباشید.
این قانون، در کنار قانون سوم معنا دارد. پرژوه همواره در معرض تغییرات گوناگون است. مدیر نباید منتظر تغییرات بماند و پس از رخ دادن، نسبت به آنها واکنش نشان دهد بهتر است مدیران بیاموزند که نسبت به تغییرات، پیشدستی کنند. مدیران موفق، خود عامل ایجاد تغییر هستند.
10-افراد را از آنچه تاکنون انجام دادهاید مطلع کنید.
مدیر باید تمامی افراد مهم درگیر در پروژه را از پیشرفت، مشکلات و تغییرات پروژه آگاه سازد او باید از این قانون ساده پیروی کند: آگاهسازی افراد از همه چیز!
مهمترین قانون در نیای کار، راستگویی و صداقت است. بهتر است در مواجه با مشکلات ، حقیقت را با افراد کلیدی در میان بگذارید و از آنان در حل مشکلات، راهنمایی و حمایت بخواهید.
11-مبدع کارها و روشهای نو باشید
پروژه یعنی کارهای نو! از آنجا که تقریباً تمامی پروژهها در نتایج، تیم پروژه، اهداف، انتظارات و زمان متفاوتند باید مترصد استفاده از روشهای نو، ابزار نو، نرمافزارهای جدید و افراد و متخصصین جدید بود. روشهایی که در گذشته موجب رشد و پیشرفت شدهاند، ممکن است نتوانند راهگشای مشکلات حال شما باشند.
12-رهبر پروژه باشید.
راهبری پروژه، کار سختی است. رهبری افراد در میان مسیر نو و نا آشنا به سوی اهداف نو، بسیار مشکل است. رهبری، هنری است به شکل ذاتی در برخی وجود دارد. تنها مطالعه کتابهای مدیریت کافی نیست. مدیریت تنها خواندن گزارشهای نظارتی، تایید یا رد پیشنهادات یا صدور فرمانهای لازم در قبال تغییرات نیست. مدیریت فراتر از اینها، در همراه بودن با تیم پروژه و ایجاد انگیزه در آنها نهفته است. مدیر باید بتواند افراد مختلف با سلیقهها و افکار مختلف را برای دستیابی به یک هدف واحد، گرد هم آورد و تا پایان پروژه در کنار یکدیگر نگاه دارد. شاید تشکیل تیم آسان باشد اما نگهداری تیم تا پایان پروژه است .
|
1- هرگز در خشم دست به عمل نزن .
2- به دیگران فرصتی دوباره بده اما نه سه باره .
3- چیزهای کم اهمیت رو تشخیص بده و آنها را نادیده بگیر .
4- وضع و حالت خوبی داشته باش.هدفمند و با اعتماد به نفس وارد اتاق شو .
5- مواظب سرعتت باش .
6- بگذار دیگران در چه مورد ایستادگی میکنی و در چه مورد ایستادگی نخواهی کرد .
7- حال و هوای بچگی رو رها نکن .
8- پیش از یافتن شغل تازه از شغلت استعفا نکن .
9- مردم را به قدر قلبشان اندازه بگیر نه به قدر حساب بانکی شان .
10- مثل پر شورترین و مثبت ترین کسی شو که میشناسی .
11- عاشق پیشه باش .
12- بهترین دوست همسرت باش .
13- وقتت رو تلف ماتم گرفتن برای اشتباهات گذشته نکن از آن درس بگیر و بگذر .
14- به جز مواردی که مربوط به مرگ و زندگی است همواره خود را رها کن و آسوده باش .
15- گوشت قرمز کم بخور .
16- به طرز ارضاء نشدنی کنجکاو باش و از کلمه چرا زیاد استفاده کن .
17- وقتی از تو تعریف میکنند بک متشکر صمیمانه بهترین پاسخ است .
18- به کسی غبطه نخور .
19- اجازه نده تلفن مزاحم لحظات همه بشود .
20- کاری را انتخاب کن که با ارزشهای تو هماهنگ باشد .
21- هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو چرا که اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد .
22- هر کاری از دستت بر میآید برای کارفرمایت انجام بده .
23- برای همه موجودات زنده احترام قائل باش .
24- بازنده خوبی باش .
25- از هر چه داری استفاده کن و نگذار در اثر بلا استفاده ماندن بپوسد .
|